# رهام
کثافت! دست از سرم بردار! لنتی. .. خودش روم بود و محکم منو گرفته بود و نمیتونستم تکون بخورم! لبام و محکم گاز میگرفت و ول نمیکرد. تو گلو گفتم: ولم کن عوضی! پدر سگ! چنگی ب بازوهاش انداختم که دردش گرفت و کشید عقب! سریع با نفس نفس از رو تخت پا شدم! لبام کامل قرمز شده بود! یقه پیرهنم کج شده بود. لنتی مرده شورتو ببرن! با درد دستش و رو بازوش گذاشت و اومد طرفم و خشمگین لب زد: بعدا ب حسابت میرسم وحشی! با دستم هولش دادم اونور: برو درسا برو بیرون فقط من تو رو نبینم! با تشر رفت بیرون در و محکم بست!نفس عمیقی کشیدم و دراز شدم رو تخت! هنوزم سوزش و رو لبام حس میکردم. عوضی سگ! همونجوری ک تو دلم فحش بارونش میکردم خیره که گوشیم که زنگ میخورد و رو صفحه امیر و نشون میداد! سریع جواب دادم :جانم داداش چیزی شده؟! خوب خوب بگو! بگو من امادگیشو دارم! امیر بگو دیگههههه مردم! چی؟! با حرفش سریع از جام بلند شدم! چی میگی! یه لحظه یه لحظه! امیر داری راست میگی؟ من....باورم....نمیشه! یعنی دریا. ...دریا....دریا خودش گفته!....؟؟؟ وای خدایا...وای یعنی کابوسم تموم شد؟. . وای خدا داره نگام میکنه....امیر. ...داداش جبران میکنم! بخدا دست و پاتو میبوسم! وای.....از پشت گوشی صدای اعتراض امیر میلاد و یاشار میومد و امیرم بهشون میخندید! +باشه داداش بخدا من تا آخر عمرم مدیونتم! وای .....با هیجان قط کردم و قلبم داشت از تو دهنم در میومد! فردا عصر! وای خدایا اگ زنده نمونم؟ ن بابا میمونم! ب خاطر اون میمونم!اره! نفس عمیقی کشیدم و رفتم پایین سمت حیاط ک یه هوایی بخورم!.....
# مارال
هر چی زنگ میزنم جواب نمیده! یعنی رد میکنه! آخه چرا یهو اینجوری شد باهام؟ چزا 360 درجه عوض شد؟ از اولشم نباید ب خودم امید میدادم که تو دلش ی جایی برا من هست! نیست! من تو دل اون هیچ جایی ندارم! از همون شب اول....همون شبی که .......
شب کنسرت / 13 آذر 98
با قدمام تند تند بک استیج و دنبال میکردم! پس چرا تموم نمیشه این راهرو؟! تا خواستم ب در برسم یه مرد گنده جلوم و گرفت! +آقا مانع من نشو من باید ببینمش! با زور از اونجا بیرونم کردن! با گریه خواستم برم که گرجی و دیدم داشت همرو راهنمایی میکرد ب سمت در! با تشر رفتم سمتش! +عاقای گرجی! من...من باید ببینمش توروخدا....عاقا خواهش میکنم! با سختی راضی شد ک امیر بیاد اینجا! بعد چن لحظه با صدای دلنشینش طلسم شدم و زبونم بند اومده بود! تو چشماش خیره بودم و با گفتن یه کلمه اونم /امیر/ از هوش رفتم! تو گنگی بودم و تا یه جاییش و فهمیدم! امیر سعی داشت بره اما .....
چشمام و ک باز کردم خودم و تو بغل امیر تو اتوبان ب این شلوغی پیدا کردم! من امیر اینجا! مگ میشه؟!....چیشده یعنی؟ از دنیا بیخبر نگاهش میکردم و ماشینی ک میومد سمت ما باعث شد دستای هم و بگیریم و بریم ی جای خلوت! همون لحظه بارون زد و خیس شدیم و با دستام خیسی موهاش و از بین بردم! ... با حرفام از عشق تحت تاثیر قرار میگرفت اما وقتی ازش میپرسیدم عشق!....میگفت ک عاشق نشدم و نمیدونم یعنی چی! حرفش قلبم و آتیش زد! همون شب! زیر بارون! وقتی با گوشیش ب رهام خبر داد ک میاد! وقتی دوتایی برای اولین بار با هم قدم زدیم!...وقتی.....وقتی اون ثانیه های قشنگ کنار بودنش دیوونم میکرد! .....وقتی.......
وقتی برمیگردم ب الانم و اشکام جاری شده و خودم خبر ندارم!...صدای اومدن علی رشته افکارم و بهم ریخت! سریع اشکام و پاک کردم و خیره بهش با لبخند گفتم بیا بیا! نبودی! گیج نگاهم میکرد! _میدونم! +چیو، _با امیر دعواتون شده؟! آب دهنم و قورت دادم +بلاخره تو زندگی مشترک پیش میاد علی جان! تو خودت و درگیر نکن ب امیرم اصلا نگو! _میدونم! اونموقع فک میکنه تو فوضولی کردی همه چیو گفتی ب من! +ارع افرین! ما هم فردا آشتی میکنیم ب مامان باباتم هیچی نگو اونام بیخودی ناراحت میشن! اصلا ب هیچکی نگو! خوب؟!سری تکون داد...خندیدم بهش و گفتم: اوضاع کنکور چطوره؟! _خوبه دآرم میخونم یکی دو ماه دیگه امتحانش و میدم بلاخره! +به به بسلامتی! پس باید ی جشن مفصل بگیریم نه؟! خندید! _ببین مارال! هر کمکی خواستی رو من حساب کن! بلاخره الان فامیلیم! برادر شوهرتم هر کاری داشتی ب من بگو! +ن جانم! مرسی ک هستی!... خنده ای کرد و آماده شده رفت ! +جایی میری؟ _اره امیر میگ بیا بریم دور بزنیم! +فوضولیم گل کرد! _هوب هوب! دو تا داداش قراره با هم حرف بزنن بشین بینم! خندیدم و اونم با خنده رفت بیرون!......
__________
پارت 35 تقدیم نگاهتون!
واقعا عذر میخوام از این ب بعد ساعت اعلام نمیکنم تا هم من بدقول نشم هم شما کلافه نشین!