خلاثه پارت 20
سلام عزیزای خودمم😃
.
اومدیم و یه خلاصه ی جدید😉
.
#امیر : لاله گوشش و ب دندون کشیدم ک ناخودآگاه گردنش صاف شد و کاملا سست شد...
#مارال : امیر...دیگ نمیتونم جلوی خدمو بگیرم...اره...اره من عاشقتم و تنها کسی هستی ک غرورمو بخاطرش زیر پا میزارم! من دیگ نمیتونم پیش تو خودم و بگیرم ک خندید!
#رهام : امیر تازه از شمال رسیده بود تهران و ی مسیج زده بود ک داره میاد پیشم.....
#دریا : رمانی ک اون روز از کتابخونه گرفته بود م و دادم دست رهام! خیلی با دقت محوش شده بود ک گفتم این انگار برا ما ساخته شده! داستان ما! من تو امیر و مارال!
#مارال : بلافاصله ک رسیدم تهران تصمیم گرفتم ی سر برم پیش دریا و بعدش رفتم دانشگاه آخرین کلاسم مونده بود و با ماشین امیر رفتیم و رسوندم تا اونجا! دلم نمیومد از پیشم بره! ک استاد اومد طرفم و ی نگا ب امیر کرد و گف: این دیگ کیه؟ هول و گیج شدم! و تصمیم گرفتم ی چیز عجیب بگم و رو ب استاد گفتم: این....این....ه...
_________
پیش بینیا 😁
پارت 20 فردا شب گذاشته میشه عزیزای خودم😘