#امیر

بی اختیار گوشی از دستم افتاد رو زمین و صفحه ش خورد شد...رهام عجله ای اومد طرف اتاق و نزاشت دریا بیاد تو و در و قفل کرد. با استرس نفس میزد و مدام صدای قورت دادن اب دهنش ب گوشم میرسید! عین مجسمه روبروش وایساده بودم شاید بدجوری شوکه شدم! با ترس لب زد _امیر....امیییر...چته! ها! التماس وار ادامه داد _ببین ! ببین چیه ؟! ها؟ ب من نمیخوای...نمیخوای ب من بگی؟! ها؟ اومد جلو که دستم و جلوش گرفتم اونم سر جاش حالت تسلیمی وایساد! _باشه!باشه تسلیم! بگو چیشده قربون اون شکلت بشم بگو امیر بگو درد و بلام! دید تلاشش بی فایدست و حرف نمیزنم عربده زد _خوووووببببب بگو چیشدههههههههههههه!!!!! صدای جیغ ترسناک دریا میومد ک یکم بعد گریه هم قاطی ش شد!... رهام افتاد! انگار من افتادم...رو زانوهاش نشست و فقط بهم نگا میکرد که یه چیزی بگم! بدون نگاه کردن بهش ساک و ول کردم و تند تند رفتم سمت در که بازوم و گرفت اما پسش زدم اون بازم کوتاه نیومد و محکم گرفتم و یه سیلی محکم زد تو گوشم! صداش اونقد بالا بود ک انگار صدای شکستن شیشه میومد! دستم و شوکه گذاشتم رو گونه م و با بغضم از اتاق زدم بیرون! بین راه دریا رو دیدم افتاده رو زمین و خودش و مچاله کرده از ترس! حس کرد من اومدم و سریع خودش و جمع و جور گرد! _امیر ! امیر بگو ....بگو چیشده توروخدا تورو قرآن یه چیزی بگو ! اشکام جاری میشدن +مارال! ماااااااااراااااااالللللللللللللللل! بهم.....بهم پیام داد هق هقققق! گفت....هه...هه ! گفت نجاتم بده گفت بیاااااااااااا هق هق هقققققق هققققق من....من باید نجاتش ن ج ا .....ت ش.....به لکنت افتادم و بریده بریده حرف میزدم! دیگه ادامه ندادم و از خونه زدم بیرون! ماشین و روشن کردم و راه افتادم!

#رهام

دو دیقه ای میشد که رفته باشه و به خودم اومدم و سریع با برداشتن سوییچ رفتم دنبالش!... دیدم دریا هم از خونه زد بیرون! +تو کجا؟ _باید با اون عوضی حرف بزنم! حتما اون ی بلا سر مارال اورده! ما که دشمن نداریم جز اون! +نه دریا ! نمیزارم بری... _رهام حواسم هست تو بدو دنبال امیر برو دیوونه بازی در نیاره! از دریا خدافظی کردم و زیر لب زمزمه کردم +دیگه نمیزارم گم شی یا این دفه هم از طریق یکی دیگه پیدات کنم! مگه رهام مرده باشه... سوار شدم و با تند ترین سرعتی که ماشین داشت از شهر خارج شدم...جاده پر پیچ و خمی بود! عین بیابون! اونقد تند رفتم که بلاخره ماشینش و دیدم و سرعت و کم کردم که نفهمه پشت سرشم! این جا کجاس ک مارال و اورده اون بیشرف! عوضی بی همه چیز! الان واقعا حال امیر و میفهمم! داغون تر از داغون!....ب راهم ادامه دادم و سعی کردم گمش نکنم!

#دریا

با کلی بدبختی رسیدم اون شرکت و عین دیوونه ها در زدم و بی توجه ب اونا خودم رفتم داخل که یه منشی جلوم و گرفت ! حالم خیلی خراب بود اون منشی داشت عصابم و بدتر میکرد! +خانم ب اون مرتیکه عوضی بگو کجاس یه آشنا اومده کارش داره! دیدم زنه اصن گوش نمیده خودم رفتم یکی یکی در اتاقارو زدم اونم همش جلوم و میگرفت! یه سالن طولانی روبروم بود که بازوم و گرفت و اتیشی شدم +عهههه ولم کن دیگه من با تو کاری ندارم تو هم اگ میخوای اخراج نشی دس از سرم بردار!  اون کجاس؟!... _خانم محترم.... +گفتم اون کج............ چی؟! چیییییییییی؟؟!!! چیییییییییییییییییی؟؟؟!!!!! دارم واقعی میبینم؟! خدایا...خدایا این .....این..........+ما....مارال! مااااراللللللل! رفتم محکم بغلش کردم و عین چوب خشک متعجب نگام میکرد! +ببینم....ببینم سالمی؟ میدونستم....میدونستم میتونی فرار کنی! عزیزم جاییت درد نمیکنه؟! صب کن...صب کن ب امیر خبر بدم! _چه خبری صب کن ببینم! من مگه کجا بودم که بخوام فرار کنم! +عزیزم میفهمم گیجی الان..... _دریا من همینجا بودم بلاییم سرم نیومده! میشه واضح حرف بزنی؟! +یعنی چی؟! .....یعنی امیر کجا داره میره..... برق از کلش پرید!  _چی؟! امیر؟....ا...

.امیر.... صداش بند اومد که سعی کردم اروم نگهش دارم! _فقط به من بگو....امیر کجاس الان؟! +امیر.... _حرف بزنننننن دریاااااااا! +امیر.....امیر ررفته دنبال تو! یکم سکوت کرد اما بعدش عین برق گرفته ها داد زد  _ا.....اممممممیییییییییررررررررررررررررر! تند تند رفت سمت در خروجی منم پشت سرش! +مارال صب کننننن....

_________

پارت هیجانی بود! اما خوب! دیگه اخراشه و روزای خوش میرسه کم کم!

​​​​​​​عاشقتونم نظر فراموش نشود!