خلاصه پارت ۵۷
#مارال
صدای عربده ش کل شرکت و برداشته بود! خدایا دریا اینجا چیکار میکنه...رفتم جلوتر که با دیدن من میخ کوب شد سر جاش!
#امیر
پام و از رو پدال گاز بر نمیداشتم فقط نگران اینکه دیر برسم و دوباره از دستش بدم بودم! رهامم یه بند زنگ میرد اما توجهی نمیکردم...
#رهام
وای من چجوری جلوی امیر و بگیرم اههه! اون مرتیکه عوضی نقشه کشیده بود که امیر و از سر راه برداره وگرن دریا که گفت مارال و دیده! ای خدا کی این بدبختیا تموم میشه . تو فکر بودم که حواسم رفت به گوشیم و حواسم به جلوم پرت شد و......
_________
دیگه پارت خیلی هیجانی هست!
اخر این هفته که میاد پارت داریم بدلیل امتحانام که خیلی سخت هستن وقت ندارم امیدوارم درک کنید!....
عاشقتونم عین همیشه
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۰ ساعت 20:23 توسط بهار
|