خلاصه پارت ۴۹
#مارال
ببینید اقای محترم لطفا اون خانم و اخراج نکنید من خودم اینجا رو پیدا کردم! نفهمیدم چیشد که سریع حرفش عوض شد و گفت چشم ب خاطر شما! بعد دستش و جلوم گرفت _من شاهرخم شما؟ +موحد ! خانم موحد ! _شما اسم کوچیک ندارین؟!....
#رهام
داداش مطمعنی میخوای برگردی؟ _درسته این خونه بوی مارال و میده! اما خونوادم منتظرن...اونا نباید قربانی اشکای من بشن!
#امیر
تا در و باز کردم اولین نفر مامان بود ک تا منو دید هیجانش رفت بالا و غش کرد...!
€___________________
منتظر باشین فردا شب!
+ نوشته شده در چهارشنبه ششم اسفند ۱۳۹۹ ساعت 13:17 توسط بهار
|