خلاصه پارت ۴۵
#مارال
نه.....نه این یه خوابه نه؟! دارم خواب میبینم وای نه!....
#امیر
اب دهنم و با سختی قورت دادم و نشستم رو صندلی! رهام از اونور زنگ میزد...،
#مارال
سریع از فرودگاه رفتم بیرون و سوار ماشین شدم!...دریا از اونور سعی داشت ارومم کنه! _بهت گفتم برنگرد!
..........................
😉🤩
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ ساعت 12:37 توسط بهار
|